|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
خانم منا گرابوسکی ترات Mena Grabowski Trott متولد 16 سپتامبر 1977 که تاریخ تولدش شش روز با شوهرش یعنی اقای بنیامین ترات Benjamin Trott فاصله داشت و وب سایتشون را بهمین دلیل Six Apart نامگذاری کرده بودند وقتی که در dollarshort.org وبلاگ می نوشت و از شغلش بیکار شده بود ابزارهای وبلاگی Movable Type و TypePad را ساختند.
خانم مگ هوریهان Meg Hourihan با دو همکار و همسرش ( جیسون Jason ) در Pyra Labs در سال 1999 ، در یک زیرزمین در سانفرانسیسکو ابزار وبلاگی جدیدی بنام بلاگر Blogger بوجود آوردند که بعدها در سال 2003 به گوگل فروختند.
خانم کترینا فیک Caterina Fake و همسرش استیوارت باترفیلد Stewart Butterfield که نیاز به اشتراک گذاشتن عکس با دوستانشان داشتند در ماه فوریه سال 2004 ابزار و سایت اشتراک عکس فلیکر Flickr را در 16 ماه ساختند و در ماه مارچ 2005 آنرا به Yahoo به قیمت 30 میلیون دلار فروختند .
و خانم پاملا وزلی Pamela Wesley (فارغ التحصیل رشته بیولوژی) و همسرش پیر ( پرویز ) امیدیار Pierre Omidyar (ایرانی متولد پاریس و فارغ التحصیل کامپیوتر از دانشگاه Tufts University در امریکا) در تابستان 1995 زمانیکه در منطقه Bay در سانفرانسیسکو زندگی می کردند ایده خرید و فروش از طریق اینترنت را ابداع کردند و سایت Auction Web (حراجی آنلاین) را بوجود آوردند که بعدها در سال 1997 بهمین دلیل نام سایتشان را eBay گذاشتند. و در همان سال نخست روزانه 800,000 حراج اینترنتی انجام می دادند و در سال 1998 که eBay وارد بازار بورس امریکا شد بیش از یک میلیون کاربر و عضو داشت. امیدیار و همسرش چند سال پیش از eBay جدا شده و یک بنیاد خیریه راه انداخته اند. امیدیار در سال2006 چهل و سومین ثروتمند دنیا بود.
مقالهای از مجله «ساینتفیک امریکن» که دیروز در سایت بالاترین به آن لینک داده شده بود ، بسیار جالب بود ، مقاله بسیار بلند بود به همین خاطر از آن پرینت گرفتم تا سر فرصت بخوانم.
همه ما میدانیم که حافظه انسان یک چیز فرار است. وقتی اسم دوستی را فراموش میکنیم و یا نام کتاب مورد علاقهمان را به یاد نمیآوریم ، یا پسوردی را فراموش میکنیم ، متوجه کامل نبودن حافظه خودمان میشویم.
مدتی است که یک تیم پژوهشی مایکروسافت کار بسیار جالب و حیرتآوری را شروع کردهاند. آنها میخواهند این امکان را به وجود بیاورند که همه خاطرات و وقایع زندگی انسانها ، دیجیتال شود.
این تیم کار خود را با یکی از اعضای مایکروسافت به نام گوردون بل Gordon Bell شروع کرده است. شش سال است که آقای گوردون کوشش میکند همه خاطراتش را دیجیتال کند ، از مطالب نوشتاری که میخواند گرفته تا میلهایی که چک میکند و از تصاویری که میبیند تا چیزهایی که میشنود!
اما ضبط کردن خاطرات محدود به چیزهایی که میبینیم و میشنویم نیست ، حسگرها میتوانند چیزهای غیرمحسوسی همچون میزان اکسیژن خون یا میزان دی اکسید کربن هوا را هم بسنجند و ضبط کنند ، به این ترتیب میشود فهمید که برای مثال چه چیزی آسم یک کودک را بدتر میکند. حسگرها همچنین میتوانند ضربانات قلب یک آدم را پایش کنند و در مورد احتمال یک سکته قلبی به او هشدار بدهند.
پزشکان هم در این صورت میتوانند خیلی راحت این اطلاعات را مرور کنند تا دیگر نیازی به اتکا به حافظه بیمارانشان نداشته باشند.
پروژه تحقیقاتی مایکروسافت MyLifeBits نام دارد.
اما تاریخچه استفاده از وسایل کمکی برای توسعه حافظه انسان به پایان جنگ جهانی دوم بر میگردد ، در آن زمان مدیر اسناد ملی آمریکا ، فردی به نام «ونوار بوش» ، پیشنهاد داد ، با استفاده از میکروفیلمها وسیلهای به نام Memex ( مخفف توسعهدهنده حافظه یا memory extender) ساخته شود تا همه چیزهایی که یک نفر میبیند در این دستگاه ضبط شود از کتاب و نوشتههای دیگر گرفته تا مناظری که مشاهده میکند.
پیشرفتهای بسیار سریعی که به خصوص در چند سال اخیر در زمینه عرضه انواع حافظههای ارزانقیمت با ظرفیت بالا ، دوربینها و حسگرهای دیجیتال و نیز پردازندههای سریع ، صورت گرفته ، بیشک در تحقق چنین رؤیایی ، یاریرساننده خواهند بود.
این روزها یک هارد دیسک 600 دلاری میتواند یک ترابایت اطلاعات را در خود ذخیره کند. این مقدار حافظه میتواند هر چیزی را که روزانه میخوانید از متون کاغذی گرفته تا ایمیل و صفحات وب ، همه موسیقیهایی که در آرشیو دارید ، 8 ساعت از صداهایی که روزانه میشنوید و همچنین 10 عکس در هر روز را به مدت 60 سال برای شما ذخیره کند.
اگر پیشرفتها به همین سرعت ادامه پیدا کند ، در عرض یک دهه بعد ، حافظههای فلش گوشیهای موبایل میتوانند همین مقدار حافظه داشته باشند و به علاوه میتوانند به صورت بیسیم با یک هارد 100 دلاری 4 ترابایتی در تماس باشند.
در عرض بیست سال یک حافظه 250 ترابایتی میتواند ، قیمتی فقط حدود 600 دلار داشته باشد ، حافظهای که میتواند ساعتها عکس و ویدئو از زندگی روزانه یک شخص حتی اگر به مدت 100 سال عمر کند ، در خود نگهداری کند.
درست به همان شیوهای که هارد دیسکها ارزان و باکیفیتتر شدهاند ، پیشرفتهای زیادی در زمینه حسگرها ، دوربینهای دیجیتال و پردازندهها هم صورت گرفته است. یک لپ تاپ معمولی این روزها قدرتمندتر از بزرگترین بانک اطلاعاتی سال 1980 ، عمل میکند.
اما برمیگردیم سراغ آقای گوردون بل. در سال 98 آقای گروردن تصمیم گرفت ، زندگی روزمره خود را عاری از کاغذ کند ، او تصمیم گرفت همه اسناد ، کتابها ، روزنامهها و یادداشتهای کاغذی خود را دیجیتال کند. به این منظور او تصمیم گرفت همه این چیزها را اسکن کند. او فیلمهای شخصی خانگی خود را هم دیجیتال کرد.البته این کار چندان آسان نبود و آقای گوردون مجبور شد یک دستبار شخصی به مدت چند سال استخدام کند تا این کارها را برایش انجام دهد.
البته بعد از این مرحله اولیه ، کارها حالا بسیار برای آقای گوردن آسان شده است ، چرا که دیگر عکسها و فیلمها و یادداشتهایش از همان اول دیجیتال هستند.
بعد از مرحله دیجیتال کردن اسناد ، آقای گوردن متوجه شد با حجم بسیار بزرگی از اطلاعات روبرو است و نمیتواند به راحتی از آنها استفاده کند ، اینجا بود که در سال 2001 ، پروژه MyLifeBits مایکروسافت شروع شد. این پروژه باید کاری میکرد که یک بانک اطلاعاتی قابل جستجو از این اطلاعات درست شود.
همچنین MyLifeBits آقای گوردن را مجهز به وسایل دیگری برای ضبط رخدادهای روزانهاش کرد ، وسایلی که تماسهای تلفنی آقای گوردن ، برنامههای رادیویی و تلویزیونی که میشنید و میدید ، ضبط میکردند و همچنین به صورت خودکار هر صفحه اینترنتی را که بازدید میکرد ، ذخیرهسازی میکردند. این وسایل حتی میزان استفاده روزانه وی را از ماوس و کیبورد کامپیوتر ضبط میکردند.
وسیله دیگری که در طی پروژه MyLifeBits ، آقای گوردون به آن مجهز شد یک دوربین «پوشیدنی» قابل حمل به نام sensecam بود. این دوربین یک دوربین عادی نیست. این دوربین هر گاه یک شخص به گوردون نزدیک میشود، از روی اشعه ماوراء بنقش ساطع شده ، متوجه حضور آن شخص میشود و عکسی میگیرد. هر وقت گوردون از اتاقی به اتاق دیگر میرود ، دوربین با توجه به تغییر جزئی میزان نور ، متوجه جابجایی میشود و عکس دیگری میگیرد و ذخیره میکند.
بعد از 6 سال دیجیتالی کردن زندگی ، حالا آقای گوردن یک حافظه جانبی 150 گیگابایتی شامل 300 هزار سند دارد. او 60 گیگ خاطره ویدئویی ، 25 گیگ عکس ، 18 گیگ صدا و موسیقی ، 100 هزار صفحه وب ، 15 هزار فایل متنی و 2 هزار فایل پاور پوینت را در خاطره دیجیتالی خود دارد. به یک صفحه از خاطرات وی در اینجا نگاهی بیندازید.
MyLifeBits برای کاراتر شدن باید پیشرفتهایی صورت بدهد مثلا باید مبدلهای صدا به متن بهتری نوشته شوند تا همه صداها قابل جستجو شوند ، همچنین باید نرمافزارهای تشخیصدهنده خودکار قیافه نوشته شوند تا فرد مجبور نشود ، برای همه عکسها زیرنویس بگذارد تا بعدا بتواند به راحتی آنها را جستجو کند.
بعضی از جنبههای MyLifeBits این روزها عملا مورد استفاده قرار میگیرند ، مثلا چند شرکت تجاری لباسهایی با حسگرهای علایم حیاتی ساخته اند که میتوانند به وسیله بیماران مورد استفاده قرار بیگرند تا اطلاعات سلامت آنها ثبت شود و به وسیله پزشکان مورد استفاده قرار بگیرد.
برای اینکه پروژه MyLifeBits عملا بتواند وارد زندگی روزانه شود ، باید بر یک سری چالشها و مشکلات فنی غلبه کند:
- مشکلات حقوقی : عکسبرداری بدون اطلاع از اشخاص و بعضی اماکن ، همه گاه قانونی نیست.
- مشکلات امنیتی :
- قدیمی شدن بعضی از فرمتهای ذخیرهسازی اسناد در طی سال های زندگی بک شخص
- طراحی نرم افزارهای که بتوانند ضمن یک جستجوی دقیق و سریع ، اطلاعات باارزش از این حجم اطلاعات به دست بیاورند.
- مجهز شدن به هوش مصنوعی
با رفتن به این صفحه سایت مایکروسافت میتوانید اطلاعات کامل تری در مورد این پروژه بخوانید. همچنین این صفحه آرشیوی از مطالبی که تا به حال در رسانهه ای معتبر در مورد MyLifeBits نوشته شوده ، جمعآوری کرده است.
زنی 60 ساله در آمریکا ، مادر شد و روز سه شنبه 2 پسر دو قلو به دنیا آورد. به گزارش آسوشیتدپرس از ترنتون ، نیوجرسی ، خانم فریدا برنبام در عرض یک دقیقه از طریق سزارین در مرکز پزشکی دانشگاه هکنساک ، 2 پسر به دنیا آورد. وزن هر یک از پسران حدود 2.1 کیلوگرم بود. نانسی رادوین ، سخنگوی مرکز فوق گفت: حال مادر و بچه ها خوب است. خانم برنبام که روانشناس است سال گذشته در آفریقای جنوبی تحت مداوا قرار گرفت. او و شوهرش که در نیویورک وکالت می کند ، 38 سال پیش ، ازدواج کرده اند و 2 پسر 6 و 33 ساله و یک دختر 29 ساله دارند. او گفت: دلش می خواست پسر کوچکش همبازی داشته باشد و به علاوه می خواست با تصورات غلط درباره زایمان در سنین بالا ، مبارزه کند. |
ساعاتی پس از کشف بدن نیمه جان و بیهوش زنی در خانه در حال سوختن او پلیس اجساد یک مرد و دختر جوان این زن را کمی دورتر پیدا کرد.
به گزارش آسوشیتدپرس از آناهایم، کالیفرنیا، بقایای جسد کاریشما داناک دختر 20 ساله در کنار جسد زغال شدهای پیدا شد که هویت آن بلافاصله شناخته نشد اما پلیس اعلام کرد جسد ممکن است به جی پارکاش داناک، پدر مفقودالاثر این دختر تعلق داشته باشد.
دیک مارتینز گروهبان پلیس آناهایم گفت: احتمال دارد این جسد متعلق به پدر باشد که ما دنبالش بودیم.
ماموران آتشنشانی مادر 53 ساله داناک را که بر اثر اصابت جسمی برنده از هوش رفته بود، در راهرو خانه او در شرایطی یافتند که خانه آتش زده شده بود.
مادر در شرایط بحرانی بستری است. پلیس نام او را نگفت اما اسناد دادگاه نشان میدهد نام او لیلا داناک است.
گفته گروهی از محققان آمریکایی، غلظت بالای نمک در دستگاه گوارشی انسان تحریک دو ژن فعال کننده باکتری هلیکوباکترپیلوری را تسهیل می کند. محققان آمریکایی با ارائه نتیجه تحقیقات خود در همایش سالانه انجمن میکروبیولوژی اعلام کردند، مصرف بالای نمک علاوه بر زخم معده با بروز سرطان معده نیز ارتباط دارد. هلیکوباکترپیلوری در معده مستقر است و به وجود آورنده 90 درصد موارد زخم دوازدهه و 80 درصد از موارد زخم معده است. این باکتری همچنین در بعضی موارد در بروز سرطان معده نقش دارد. دستگاه گوارشی بسیاری افراد به هلیکوباکترپیلوری آلوده است ولی همه حاملان این باکتری به زخم معده دچار نمی شوند. هانان گانز سرپرست گروه محققان که استاد دانشگاه علوم بهداشتی نیروهای نظامی ایالت مریلند در آمریکا است، می گوید با این که پیش از این دانشمندان متوجه ارتباط مصرف زیاد نمک با زخم معده شده بودند ولی تاکنون درباره ارتباط نمک با فعالیت هلیکوباکترپیلوری تحقیق نشده بود. به گفته او نتایج تحقیق آزمایشگاهی بر تاثیر غلظت بالای نمک محیط کشت بر روی هلیکوباکترپیلوری نشان می دهد، در این شرایط سرعت رشد باکتری کم می شود ولی توانایی بیماری زایی آن افزایش پیدا می کند. بر این اساس، باکتری هلیکوباکترپیلوری در مجاورت نمک تغییر شکل می دهد و به صورت زنجیره ای در می آید. به گفته دکتر گانز میزان بالای نمک در غذای مصرفی شرایط بقای هلیکوباکترپیلوری را تقویت می کند و قدرت بیماری زایی آن را افزایش می دهد |
منبع : بی بی سی |
1-فرض کنید دارید با خیال راحت و از سر خوشی توی خیابون های برلین قدم میزنید. سر راهتون به یه تقاطع میرسید و صبر میکنید تا چراغ برای شما سبز بشه.موقعی که چراغ سبز میشه و دارید از تقاطع رد میشید یه ماشین با سرعت میاد و در حالیکه چراغ برای اون قرمزه و نزدیکه که با شما تصادف کنه تقاطع رو رد میکنه....اینجاست که میتونید با خیال راحت به راننده خلافکار با زبان شیرین فارسی فحش بدید!چون مطمئن باشید اون یه ایرنیه و زبون شما رو میفهمه! 2-رفتید فرودگاه و سوار هواپیما شدید و میخواید برید لندن.وقتی هواپیما در فرودگاه لندن نشست یه سری به مفازه فروش مجله های سکسی(همون غیر اخلاقی) داخل فرودگاه بزنید.چی میبینید؟ عکس های مستهجن؟ فیلم های بد بد؟ خانم های چیز؟!؟! نه از این چیزا نمی بینید...یعنی ممکنه از این چیزا ببینید ولی اون چیزی که توجهتون رو جلب میکنه اینه که: مسافرای ایرونی که تا 2 دقیقه پیش توی هواپیمای شما داشتن از شدت کلاس گذاشتن خفه می شدن مثل آفت زده ها ! افتادن روی مجله ها و دارن به صورتی کاملاً حریص عکس های اون رو دید میزنن!!(فروشنده های مجله های سکسی توی انگلیس هر وقت مشتریاشون زیاد میشه به شوخی میگن:انگار یه هواپیمای ایرانی نشسته!!!)* *البته اونا این جوری نمیگن بلکه به زبان انگلیسی میگن و من جهت رفاه حال شما بیننده گرامی ترجمه فارسیش رو ذکر کردم! 3-رفتید یکی از شهر های ترکیه(منظور همون آنتالیاست!ولی خوب نمیشه اسمش رو گفت!) میرید تا در کنار سواحل دریا یه قدمی بزنید! یهو میبینید یه خانمی با مانتو شالاپ(منظور از شالاپ صدای برخورد توده عظیم چربی با آب در یا ست!) می پره تو دریا! بعد که نگاه می کنید میبینید یه آقاهه هم اونجا کنار دریا وایساده هی داره ملت رو دید میزنه و اینا! یه دفعه چشمش میفته به شما ... در این لحظه که شما دارید به اون خانومه نگاه میکنید اگر اون آقاهه بیاد جولو و به شما به زبان ایرونی بگه ""هی مرتیکه مگه خودت ناموس نداری؟چرا به زن من نگاه می کنی؟!؟!"" اصلاً تعجب نکنید!* *خدایی ما ایرانی ها خیلی باحالیم.کلی زن خوشگل و سرخ و سفید و ....!(منظور از غیره رو میدونید دیگه!) کنار دریاست ولی ما بازم فکر می کنیم همه دارن زنمون رو دید میزنن! 4- دارید یه مسافرت رویایی رو در یکی از شهر های هلند می گذرونید(فرض می کنیم آمستردام).واسه شام میرید به بهترین رستوران آمستردام! شامتون رو با لذت تمام می خورید(یا همون میل میکنید!)نگاهتون میفته به میز بغلیتون میبینید یه خانم و آقای کلی شیک و با کلاس تازه اومدن و می خوان غذا سفارش بدن.وقتی غذاشون رو سفارش دادن میبینید که آقاهه لب به غذا نمی زنه!یه کم میگذره و میبینید آقاهه به گارسون میگه بیاد.وقتی اون آقاهه داره با پیشخدمت رستوران صحبت میکنه اگه گوشتون رو تیز کنید این جملات رو میشنوید:ببخشید میشه دو تا تیکه نون هم بیارین غذامونو باش بخوریم؟ 5-دارید در شهر دبی واسه خودتون قدم می زنید و از زیباییهای خداوندی لذت می برید. میرسید به یه پاساژ.میرید داخل.دارید (فرض می کنیم شما با این خصلت ایرونی ها که هر جایی میرن اول یه سری به مراکز خریدش میزنن آشنا هستید!) با خودتون صحبت می کنید:" عجب جای شیکی .بابا ایول این عرب ها هم چه خرجی می کنن. مرحبا.لامسبا روی نفت می خوابن دیگه ببین چه پاساژی درست کردن عینهو قصر.اااا وایسا بینم یه جای کار می لنگه!پس این پاساژ به این شیکی و تمیزی و این همه مغازه چرا مشتری ایرانی نداره؟!" در حالی که از تعجب دهنتون گرد شده از در پشتی پاساژ خارج میشید . میرید توی خیابونی که پر از فروشنده دوره گرده(این لحظه که دارم این متن رو مینویسم واژه دست فروش رو یادم رفته واسه همین می گم دوره گرد!)و بساطشون رو کنار خیابون پهن کردن.اوه عجب جمعیتی دورشو گرفته.با خودتون فکر میکنید : مگه چی میفروشه که اینقدر اطرافش شلوغه؟!؟! کنجکاو میشید و میرید جولوتر و یه دفعه یه صدای زنونه میشنوید که میگه: اصغر ازش بپرس این جوراب شلواری ها رو چند میده!!!!!!!! |